اختصاصی بیا تو رمان
رمان آنلاین میباشد, لینک کانال رمان در انتهای پست
درباره دختر خود ساخته ایه که گذشته تلخی داشته که اونو قوی کرده و به طور اتفاقی گیر یه باند مافیا میفته و
سعی میکنه در برابر همه مشکلات و آزار و اذیتا قوی باشه بتونه با ارباب عمارت کنار بیاد
عمارتی که نحسی از هر گوشه اش میباره و اون راهی جز حل معمایی که اونو درگیر این باند کرده نداره …
• موهای مشکی رنگش رو محکم بست و دستی به یقه لباسش کشید چشماش به دخترک توی آینه خیره موند .
هنوز همون بود ؟ مسلما نه ! گاهی خودش رو که میدید وحشت میکرد اما دیگه همه چیز تموم شده بود اون خودش رو کشته بود با بی رحمی .
چه اهمیتی داشت که چه اتفاق هایی ممکنه رخ بده مگه آدم مرده هم چیزی می فهمه ؟
خسته بود با همه قدرت و خشم مهار نشدنی اش با قدم های بلند از اتاق خارج شد و در رو محکم به هم کوبید و اخم های همیشه در همش را مهمون صورتش کرد این بود کسی که تونسته بود بسازه یه دختر قوی و خطرناک کسی که همه تحسینش میکردن .
نگاهش به زن های فوضول دوروبرش افتاد که با تمسخر بهش خیره شده بودن و با انگشت اونو نشون میدادن و زیر گوش هم پچ پچ میکردن با اخم های درهم از کنارشون گذشت که یکیشون گفت :
دخترجون میدونی امروز کی اومده بود؟
مکث کرد . زن وقتی جوابی نشنید ادامه داد یه مرده سراغ باباتو میگرفت و صدای خنده کریحشون بلند شد .
با دست های ظریفش یقه زن رو گرفت و گفت :
ببین زنیکه یا خفه میشی یا بد میبینی فهمیدی ؟
زن ترسیده که سعی در آزاد کردن خودش داشت با داد گفت : ولم کن دختره سلیطه آی مردم یکی به این روانی یه چیزی بگه .
با ضرب زن رو ول کرد و به راهش ادامه داد .
صدای ناله های ضعیفی تو گوشش پیچید : کمک . دختر مکث کرد و به سمت صدا رفت .
مرد روی زمین افتاده بود و بدنش غرق خون !
از درد به خودش می پیچید لعنت به ذات همیشه کنجکاوش. به سمت مرد رفت .
مرد با چشم های بی رمق به دختر نگاه کرد و زیر لب گفت : توی قلب اقیانوس یه کلیده فقط اونه که میتونه شیطانو آروم کنه و قفلو باز کنه توعم حالا جزو این قصه ای مو مشکی ! دانلود رمان اربابی عمارت سیاه
همچنین شاید این رمان برای شما جذاب باشد : دانلود رمان زن کمانگیر